2777
2789
عنوان

چه حس بدی دارم از دیشب

| مشاهده متن کامل بحث + 765 بازدید | 31 پست

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

قطعا سخته ولی دیگه هیچ وقت نرو و تا میتونی در کنار همسرت خوشبخت شو 

آره نمیرم چون همه چی اومد جلو چشمم ،یه زمانی وقتی عاشق ینفر بودی و روزای سخت و عذاب آوری رو گذروندی برای نرسیدن زخمش هیچوقت خوب نمیشه 

فکر کن مامانش مارو هم دعوت کرد عروسی پسرش آدمی که دوتا پسر داماد کرد دعوت نکرده بود 

درکت میکنم اسی ولی دگه نرو 

فروش داروهای گیاهی نظیر انواع قرصهای لاغری .چاقی.لزل(گلوتاتیون)سفیدی کل بدن . کرمهای سفیدی صورت وازبین بردن لک وکک ومک . کرمهای جوانساز دست وصورت . ابرسان قوی صورت . قرص هیربست وهیرتامین اصل . اسکرابهای صورت وبدن . انواع ماسک . وخیلیی چیزهای دگه امکان ارسال ب سراسر کشور (خواهرای عزیزم من کلی احترام واستون قائلم پس با طعنه وکنایه ریپلای نکنید )
درکت میکنم اسی ولی دگه نرو 

نه الان از اینکه از دیشب تو فکرشم خیلی ناراحتم 

یچیزی که اذیتم میکنه اینه که تا اون عقد کرد منم عقد کردم و عروسیمون تو یه سال بود ،شوهرم فوق العاده خوبه راضیم ،ولی میگم اگه من برای حس تنفرم ازش زود عروسی نمیکردم و اولین خواستگارم رو قبول نمیکردم شاید الان میتونستیم باهم باشیم چون اونم یکسال بیشتر زندگی نکرده طلاق گرفته ،من نمیدونستم چی تو ذهنش بوده 

خدا لعنت کنه زن عموتو

من خیلی نفرین کردم زیاد 

چون اون خبر اینکه زن عموم میره اونجا فتنه بپا کرده و پشتم حرف زده رو بهم میرسوند ،خیلی بدم کرده بود پیش مامان پسره با اینه با اونه فلانه،زیاد قهر کرد رفت خونه این و اون موند ولی حریفشون نشد 

همین زن عموم پسرش افتاد زندان ،دخترش طلاق گرفت ،یه دخترعمومم بخاطر سرطان فوت کرد 

دیشب سرباز کرد برام تا صبح گریه کردم ،فقط خوبیش این بود شوهرم نبود خونه دیشب بفهمه ،از این حسم بدم م ...

شاید اگ با اون ازدواج میکردی خوشبخت نبودی

سرنوشتت همین بود سخته هاا ولی ب خودت تلقین کنه دیک حسی بهش نداری

کائنات در جهت خوشبختی من پیش میره آمین🤍💫                 ۱۴۰۴/۴/۴ 🌱🦋
شاید اگ با اون ازدواج میکردی خوشبخت نبودی سرنوشتت همین بود سخته هاا ولی ب خودت تلقین کنه دیک حسی به ...

نرسیدن خیلی سخته متاسفانه چشمتو روی همه چیزای بدی که ممکنه پیش میاد میبندی و فقط غرق وصال میشی

،متاسفانه حس های که من با اون تجربه کردم بیشتر از دوستی ساده بود .... که تا مدت ها بعد ازدواجم عذاب وجدان داشتم ،ولی زندگیمو دوس دارم شوهرمو دوس دارم ،و این حس هامو سرکوب میکنم ،خداکنه زود از سرم بپره ،چون خودمم خودمو متعلق به همین زندگی که دارم میدونم 


خدا لعنت کنه زن عموتو

چشاش تب داشت وقتی نگاش کردم ،اینقدر سعی می‌کرد عادی برخورد کنه که کسی نفهمه داره نگام میکنه ،اون نگاه های دیشبش داغونم کرده از ذهنم نمیره ،ما خیلی همو دوست داشتیم کاش خانواده ها باعث فاصله نمیشدن، 

منم سعی کردم همش پنهون بشم ازش ولی نمیشد، وقتی دخترمو بغل کرد بغضم ترکید،میتونست بابای بچم باشه ،میتونست بچه ما دوتا باشه ،دروغ نمیگم هنوزم عاشقشم ولی دیگه رسیدنی درکار نیست ،شوهرمو دوست دارم زندگیم خوبه و راضیم ولی هیچوقت اون حس عاشقی رو باهاش تجربه نکردم یجورایی اول یکطرفه بود بعد کم کم منم دوستش داشتم

تا مدت ها اونو شوهرمو باهم مقایسه میکردم تو ذهنم ،همش دلم میخواست رومو برگردونم چهره اونو ببینم 

قد بلند چهارشونه بدن عضله ای ،سفید و چشم ابرو بور و بسیار جذاب و شوخ و خندان 

تا وقتی مقایسه میکردم خوبیای شوهرمو نمیدیم همین که فراموش شد ،شوهرم برام تبدیل به بهترین مرد شد ،بدترین کارم این بود به خودم وقت ندادم فراموشش کنم و بخاطر لجبازی و تنفر وارد رابطه شدم 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792