۷ ۸ سالم بود با دخترعمم و خواهرم تو خونمون بازی می کردیم صدای منم بیشتر از صدای اونا میومد یه غریبه هم به خاطر کار بابام اومده بود تو حیاط بعد رفتن فرد غریبه بابام اومد و یه سیلی با دمپایی زد تو گوشم
یه بارم تقریبا ۹ ۱۰ سالم بود یه سوال پرسید باسرم جوابشو دادم اره یا نه گفتم گفت بیا بشین بغلم رفتم زد تو گوشم گفت زبون نداری
یه بارم خیلی بچه بودم فک کنم ۵۶ سالم بود نفهمیدم و یه صدایی ازم اومد دیدم همه یه جوری نگام کردن خندیدم برد تو حیاط منو زد
اینا یه تیکه بودن چند باری بی جهت تو جمع داد زد روسرم و..
همیشه هم تو خونه میخواستم یه چیز بگم مسخرم میکرد
نتیجه اینا شد گوشه گیری من و لکنت زبان و اعتماد به نفس نداشتنم که لکنت زبونم الان درست شده (اونقدر شدید نبود)اما اعتماد بنفس اصلا ندارم که تو جمع حرف بزنم و اینده ای که احساس میکنم خراب شده