مامانم و بابام چن سال ک اختلاف دارن و جدا ازهم زندگی میکنن طوری ک مامانم اصلا ب بابام کار نداره ک کجا میره لباساشو کی میشوره کجا حموم میره بابام روستا زندگی میکنه بابام با برادرم شهر پدرم سال ۹۴ بخاطر اینکه مادرش نمیتونست از پس کارای شخصیش بربیاد و نیاز ب نگهداری داشت کلا رفت روستا پیش مادربزرگم و این شد علت جداییشون مادربزرگم سه ساله فوت شده ولی منو برادرم هرکاری میکنیم اشتی نمیکنن خونوادم ن بابام و ن مامانم کوتاه نمیاد تو این مدت مادرم اغلب خرجاشو باخودش بودسرکار میرف و یکمشم پدرم میداد الان بابام میخواد زن بگیره بنظرتون ما این وسط چیکار کنیم گیجم حق با کیه
مادرم اجازه نمیده بابام بیاد میگ ۱۰ سال بخاطر مادرت ولم کردی
میگ خونه بخر مستاجر نباشم بد بیا خونه بابامم میگ من برده زن نمیشم مامانم زبون تندو تیزی داره و بابام خسیس اینا بدترین خصلتاشون ولی درکل واسه ما بهترین بودن
ببخشید طولانی شد🥺🥺