میگه
نه ماه با یکی دوست بوده که خودش بهش پیشنهاد داده
تو این نه ماه چه تولد چه ولنتاین و هیچ مناسبتی پسره هیچ کاری براش نکرده
هر بار دوستم خواسته کات کنه پسره قسم و آیه که بمون درست میشم
کلا تو این نه ماه ده بار بیرون نرفتن
همیشه میگه وقت ندارم الم بلم وقت حموم ندارم وقت آرایشگاه ندارم دارم میمیرم از خستگی و فلان
خودش متولد ۸۱پسره ۶۱
چند روز پیش که ولنتاین بود این پسره به دوستم فقط تبریک میگه
دوستمم عکس کادوی من رو استوری کرد پسره گفت کی خریده برات تو فلان بودی و اینا
اینم گفته مامانم خرید چون ناراحت بودم
دیگه هیچ حرفی بین شون نبوده
تا این که دیشب دوستم میره رستوران
و دوست پسر شو با دوتاخانم یه بچه کوچولو و یه مرد میانسال میبینه
دیشب با گریه زنگم زد گفتم اگه میخوای غرورت حفظ بشه هیچی نگو
الان گفت مشکلش رو بزارم( خودش خط برای اومدن ندارع دیگه)
نظر شما چیه
هر سوالی دارید بگید اگه نمیدونستم از خودش میپرسم