من و بچه ها خونه بودیم مدیر ساختمون آمد معرفی کرد و رفت بازرس ها همه جا رو چک کردن رفته اتاق ها رو هم دیده اون یکی همکارش بامن صحبت میکرد اون یکی به دخترم گفته من بابات میشناسم ی زمانی دوست بودیم
اونا که رفتن دخترم این حرف گفت تعجب کردم شوهرم که خونه نبود از کجا فهمیده اینجا خونه کیه؟
تازه دیشب آمدم بخوابم یهو چندتا عکس هامون که بی حجاب و لباس باز تنم بود خورد چشمم .اینقدر خودم فحش دادم خاک تو سرم عقلم نرسیده عکس ها رو بردارم
خاک بر سر اون مامور برق که فضولی کرده