اقای y اومدو برادرشره هم تو ساختمون بود یهو درگیرشدن و بقیه همسایه ها اومدن بیرون ولی کسی جداشون نمیکرد شوهرم هی میخواست بره جلوشو میگرفتم گفتم دردسره..این بیشعور میخواست اقایy رو خفه کنه صداشون میومد برده بودش تو واحد در رو بسته بود داشت خفش میکرد هرچی در میزدن باز نمیکرد..ب پلیسم زنگ زدن دیر اومد
از شدت حرص و غم داشتیم سکته میکردیم ولی کاری ازمون برنمیومد..دوست اقای y فیلم گرفته بود ازشون برا شکایت
برادرشره در واحد بغلیمونو با پا شکست بعدم اومد از ریشه کندش الان در نداره کلی هم وسیله نو داخل خونس