شوهرم خیلی اصرار داشت ولی من نه.هنوز زود بود برام.حدود دو ماه ،شوهرم فکر میکرد اقدام کردیم ولی من زیر پوستی پیشگیری میکردم!!!😁 بعد دو ماه،شوهرم ابراز نگرانی میکرد.همش میگفت نکنه مشکل از منه خبری نیست!دلم به حالش سوخت.بی سر و صدا منم رضایت دادم و باردار شدم.ساعت یازده و نیم شب بی بی چک گذاشتم،مثبت بود.همسرم خوشحال بود و فریاد میزد و مامان اش که طبقه بالای ما بود رو صدا میزد میگفت نی نی داریم.همون لحظه هم به مامان ام زنگ زد.مامان اینا دو هزار کیلومتر از من دور بودن!!!!