اوووه بیخیال حالا یبار صبحونه نداده خودت یه چیزی درست میکردی
فکر کنم من زیادی لوس بودم
دیگه باید این ناراحتیو فراموش کنم
والا همین که مادرشوهرت سفره پهن میکرده واست خودش خیلیه مال ما سفره بندازه یه عمر طلبکار میشه که عروس نشست من کار کردم
واه واه.
چه پر رو.
صبح عروسی باید مادرجانت برات صبحانه میوورد نه مادرشوهر.
چه افاده ها
خاهش میکنم فراموش کن این وسواس فکریا از شیطونا اولا وظیفش نبوده برات صبحونه بزاره دوما هزار تا دلیل بیار برای خودت نزار این افکار سیاه به دلت بشینه گور بابای صبحونه
متاسفانه خوبی زود از نظر می‌ره و بدی می‌مونه تو ذهن آدم
اونا صاجب مجلس
خسته کوفته
توقع چی داشتی؟
ما خودمون عروسی داداشم تا لنگ ظهر خوابیدیم
یکیمون پانشدیم حتی چایی دم کنیم اینقدر خسته بودیم..توی همون جامون از شیرینی شب عروسب خوردیم🤣
عروسمونم خونه خودش ما رفتیم بیدارش کردیم بردیم ارایشگاه..اینقپر خسته بود میگفت حال ندارم چیزی گاز بزنم
کی یاد صبحانه میفته
چون بلد نیستی ظرف ذهنت رو خالی کنی. چون بلد نیستی افکارت رو تربیت کنی. اونقدر درگیری که بخودت اجازه دادی بشه جزو موضوعات قابل بحث حتی اگر برای خودنمایی گذاشته باشی نه بعنوان درد دل که اگر مورد دومی باشه وای به احوال درونت
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
19 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
