وای خدا تو اتاق بودم کسیم تو نبود ولی خب بابام بود چون خیلی گوشه بود منم عجله ای تو اتاق اومده بودم ندیدمش بعد داشتم به این فکر میکردم که دوره ق*ا*ع*د*گ*ی*م تموم شده دیگه الان برم حموم نمیدونستم بابام تو اتاقهههه بابامم با لحنی که انگار نفهمیده و یجورایی هم داره میگه چرا به من میگی گفت چی میگی بابا ولی خب قشنگ فهمیدم که فهمیده
اصن روم نمیشه از تو حموم بیام بیرون دلم میخاد تا ابد اینحا بمونم چرا ما باید همچین طبیعتی داشته باشیم که باید تا آخر عمرمون بخاطرش خجالت زده باشیم؟ این عدالته واقعا؟ اصن نمیدونم چیکار کنم حالم خیلی بده😭💔