بچه ها چند ساله با هميم ( ينى دوسش دارم واقعا)حالا اومدن خاستگارى و حتى قرار جشن نامزدى گذاشتيم... ولى يه حس غريبى دارم انگار ناراحتم ازين اتفاق دلم نميخواد تو همچين موقعيتى باشم... با فاميل و بزرگترا كه در ميون گذاشتم ميگن عاديه و بخاطر تغييرات سبك زندگيه ... حالا بنظرتون اين حسى كه دارم بخاطر استرسه و طبيعيه يا واقعا مشكل از منه و اين حالم منطقي نيس و بيشتر بايد فك كنم ب اين قضيه
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
نگران نباش منم اینجوری بودم. دلواپس روزهای آینده ای احتمالا. پذیرش نقش جدید توی زندگی و قبول مسئولیت های مختلف اولش کمی استرس آوره. به مرور ذهنت آروم میشه و به اوضاع مسلط میشی. انشاالله خوشبخت بشید.
دشمنت را همچو میخ خیمه میخواهم مدام...تن به خاک و سر به سنگ و ریسمان بر گردنش 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
طبیعیه...منم موقع عقدم ناراحت بودم...با خودم میگفتم دیگه کسی بهم توجه نمیکنه...آخه هر جا میرفتم پسرا ی فامیل خیلی بهم توجه میکردن و احترام میذاشتن😄وای چقدر بچه بودیم