توی کافه بودیم با دوستم یهو دیدیم یه مردی درواقع مرد که نه یه نر داشت زنشو میزد
زدن درحدی که میخواست بکشه انگار با مشت میزد توی سر و صورتش یه نوزادم بغل مرده بود
بعد بزور زنه رو از گردنش گرفت انداخت توی ماشین درم قفل کرد رفت با نوزاد
ما فرخوردیم حساب کردیم زدیم بیرون دوستم رفت پیش زنه منم سرکوچه کشیک دادم شوهره نیاد
زنه همینجور خونی و زخمی درحالی که گریه میکرد برگشت گفت نه شوهرم عادتشه عصبانی میشه منو میزنه دعوامون شد ☹️
دیگه دیدیم کمکی از دستمون برنمیاد ولی من هنوز تپش قلب دارم حالم بده
خدالعنت کنه این مردایی که از حیوون کمترنو