اینی که میگم خیلی اعصاب و روانم رو بهم ریخته قاطی کردم ببینید من ۲۰ سالمه میخوام امسال کنکور بدم خیلی زیاد نیاز به دعاتون دارم که کنکور دربیام توروخدا دعا کنید در بیام جای خواهرتونم من علاوه بر اینکه دوست دارم کار کنم و یه دختر مستقل بشم دلیل دیگه من اینکه میخوام از دست پدرم فرار کنم از این خونه چون پدرم هیزه و به دختراشم چشم داره من اینو دو سه ساله فهمیدم اول فک میکردم شاید اشتباه از منه ؟ فکرم اشتباهه ولی فهمیدم که نه درسته چون دیدم خواهر بزرگم بهم وقتی عصبی بود تو خونه خودش وسط حرفاش بهم گفت بابا به تو هم چشم چرونی میکنه؟ و منم که خیلی رو اعصابم بود زود از ترس گفتم نه بعد اونجا بود فهمیدم این پیرمرد عوضی کلا با خواهرای بزرگ تر منم چشم چرونی میکرده خواهرام همشون عروسی کردن رفتن خونشون راحت شدن فقط یکی من موندم و از اونجا که کیس خوب ازدواج نیست نمیتونم به اولین کسی که اومد بگم اره چون دارم زندگی دیگران رو رصد میکنم میبینم خوش اخلاق ترین ها زن و شوهر هم اگه راهیی باشع از هم فرار میکنه جه برسه که من بع یه گندش برم که به کوچیک ترین چیزها گیر بده و خوش اخلاق نباشه خیلی هارو دیدم برای فرار از خونه افتادن گیر یه شوهر احمق واسه همین من گفتم بخونم برم دانشگاه دیگه قیافه اینو نبینم بمونم خوابگاه .