استادمون داشت کیس های شکست عاطفی رو درس می داد......
گفت یه مورد مراجعه ی پسر داشته با ۲ متر قد و کلی ریش به قد اشک می ریخته و می خواسته خودکشی کنه
داشت توضیح می داد که شکست عاطفی چقد سخت و درد نامه و کاش تو زندگی هیشکی پیش نیاد ....
و من دارم فکر می کنم چرا تو زندگی من اینقدر پیش اومده ؟
هربار شکستم کلی منتظر موندم ، کلی گریه کردم ، کلی امیدوار بودم ... بعد امیدم نا امید شده با درد هام صبر کردم به دنیا یه فرصت دیگه داده اما همین که اومدم دل خوش کنم به اینکه نه درست میشه .... دوباره خراب شده و دوباره و دوباره .......
دل شکستن که یه بارش هم ترسناک و دردناکه .... چرا اینقد برای من پیش اومده 🥲💔
هر بار با کلی سختی خودم رو جمع می کنم .... بدگمانی هام رو کنار می ذارم بازم دل و غرورم می شکنه .........
هربار سعی کردم عاقلانه تر از قبل فکر کنم ولی بازم نمیشه ....
مگه دل آدم چیه ؟
چقد آدم باید ببینم دیگه ؟
دلم نمی خواد دیگه با هیچ مرد غریبه ای آشنا شم .... احساس بدی دارم از این موضوع 🥲
وقتی یاد این می افتم که چقد به قبلی ها امید داشتم و نشد می گم یعنی این یکی هم نمیشه ؟
واقعا دیگه نمی تونم 🥲😭😭
تا قبل ازدواج دل به چند تا خواستگار باید بسته باشم و تو لحظه ی آخر نشده باشه ؟
خدایا 🥲😭😭💔💔
احساس می کنم یه جنس چروک و چندبار استفاده شدم دیگه ....... هربار ته مونده ی اعتمادم رو جمع می کنم ولی بازم خراب میشه ......
مگه یه دختر احساس و روحش چند بار باید دست به دست بشه تو زندگیش؟
🥲🥲💔