دیشب مراسم نامزدی پسر دایی بابام بود
من تازه نامزدیم و به هم زدم و این اولین باری بود که بعد اون قرار بود تو آشنا و فامیل دربیام
خودم برام مهم نبود بقیه چی میگن بلاخره اتفاقیه که افتاده
منم تا چشم باز کردم ببینم دورم چخبره نامزد کردم هیچ وقت نشد کسی پاپیش بزاره
دیشب پسرخاله بابام که مجرده به بابام میگفته صنم شبیه دخترای باکوییه(به ترکی گفته و مثلا تعریف خیلی زیادی کرده)بعدم ما چون اردبیلیم گفته این دختر شبیه آهوهای دشت مغان شده😂😂😂حیف نبود این دختر و پای فلانی حیف کردی؟
بابامم میگه منم هیچی نگفتم
بعد اون یکی پسرخاله بابام که زن و دوتا بچه داره برگشته گفته اره والا منم اصلا موندم تو تعجب که این دختر به کی کشیده آنقدر قشنگ شده کاش یه پسر داشتم میگرفتمش براش😂😂😂
خلاصه مامان بابام میگن انگار کل فامیل منتظر بودن من جدا شم بیان جلو