2777
2789

از پنج سالگی تعریف میکنم تو خانواده تعصبی سختگیر خلاصه عصبی بدنیا اومدم تا چشم باز کردم مامانم همش دعوا می‌کرد باهمه هرروز شکایت بابام می‌کرد بخود بی جهت شکایت همه فامیلیو می‌کرد 

خسته از همه چیز میشه برام دعا کنید ..

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

جوری شد ک عزت نفس اعتماد بنفس مارا می‌گرفت همه میگفتن دختر فلانیه نمیشد باکسی بازی کنم ن هیچ کاری شده بودم ی دختر افسرده گوشه گیر بابام آدم بظاهر آرومی مهربونی بود دوران کودکی بهترین لباسو برامون میگرف ولی فامیلای بابام مامانمو اذیت میکردن بابام هیچی نمیگف 

خسته از همه چیز میشه برام دعا کنید ..

مامانم خیلی تنبیه بدنیم می‌کرد ی خواهری داشتم ۳سال از خودم بزرگتر اونم خیلی میزدم منم بچه کوچیک بودم خواهرم جلو همه همیشه تحقیرم می‌کرد اون موقع ها تو روستا زندگی می‌کردیم حالا من راهنمایی میرفتم همچنینان خواهرم مامانم خیلی تنبیه بدنی میکردن جلو همه خواهرم دعوام می‌کرد و بهمه میگفت من دیونه ام و...منم دیگ باور کرده بودم ی دختر افسرده گوشه گیر..همش پرخاشگر 

خسته از همه چیز میشه برام دعا کنید ..

تنبیه خواهرم مادرم جدا تازه خواهرم همه را پر می‌کرد بد منو میگف بخدا اگ کاری میکردم ..ب خواهرای دیگم میگف من اینجورم اونجوری خیلی این حرفا رو من تاثیر مذاش من هر روز پرخاشگر گوشگیر تر میشدم

خسته از همه چیز میشه برام دعا کنید ..

جوری میزدنم ک بمیرم ابن وسط بابام خیلی میزدم دیگ بازیچه کس حرف نمیزدم خیلی پرخاشگر گوشگیر شده بودم 

خواهرم جلو همه تحقیرم می‌کرد این خیلی بشدت روم تاثیر گذاشت

سوم راهنمایی بودم مامان بابام خواستن از هم جدا شن 

اول دبیرستان بابام مامانم بطور رسمی از هم جدا شدن

این وسط موندیم فکر می‌کردیم بابامون واقعا برامون پدری میکنه ..ولی 

خسته از همه چیز میشه برام دعا کنید ..

الهی عزیزم دلم از وقایع زندگی ام گرفته بود ولی تا اینجای زندگی نامه رو تون خواندن دلم گرفت چقد سخته تو بچگی بی پناه بودن که توسط مادر و خواهر آدم تنبیه بدنی بشه الهی بعد از این دلخوشی و آرامش در هر لحظه لحظه زندگیتون باشه 🙏

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم♥️

اون سال اول دبیرستان من رفتم خوابگاه خیلی شاد بودم تو خوابگاه اخه خواهرم مامانم بابام خیلی اذیتم میکردن جوری میزدنم ک بمیرم ازم بشدت کار می‌کشیدن خصوصا خواهرم خیلی روم تاثیر گذاشت همرو پر می‌کرد میگف این اینجوریه اون اینجوری منم سنی نداشتم دوستی نداشتم

خسته از همه چیز میشه برام دعا کنید ..

اون سال ک تو خوابگاه بودم سن بلوغ بود خیلی زیبا شدم قد بلند توپر چش رنگی انگار یهو جون گرفتم اون سالا اصلا درس نمیخوندم فقط گفتم استراحت کنم چون خیلی تو خونه اذیتم میکردم تحقیرم میکردن حتی ب اسم دیوانه صدام میکردن بدون اینکه من مشکلی داشته باشم اینم همش کا خواهرم بود بشدت استرسی اعتماد بنفسمو از دس داده بودم مطمئنم بودم دیوانه ام اصلا حق انتخاب بهم نمیدادن مثل ی حیون بام رفتار میشد

خسته از همه چیز میشه برام دعا کنید ..

شدم دوم دبیرستان بابام ازدواج مجدد کرد میگف فقط واس شمام ال بل الکی سهمیه مارو ی نامه نوشت ماهم دختر ساده کسی هم نبود راهنماییتون کنه چکار کنید چکار نکنیم خودش رف ی زنی انتخاب کرد عروسی گرف اون خیلی گریه کردم برای دل خودم بابام ک ازدواج کرد کلا مارا نادیده گرفت خیلی اذیتمون می‌کرد زنش چیزا را از ما قائم می‌کرد خوراکی ها را بابام ۶۰داش انگار ۲۰سالش بود حلقه بگوش زنش بود این وسط خواهرم نمیگف نامادری داریم ب من احترام بزاره ب تحقیرش ادامه میداد

خسته از همه چیز میشه برام دعا کنید ..

این وسط زن بابام باردار شد اونم پسر بابام خیلی خوشحال بود ولی ما نمیدونستیم چشه بعد دیدیم زن عموم ب بابام میگه فلانی پسر دار شدنت مبارک ماهم تعجب کردیم بعد بابام ک خواست ارثیه مارو مثلا بزنه بطور رسمی بناممون اون تو بنگاه پاره کرد گف من جلو زن بچم خجالت میکشم ..اون روزا من افسرده شده بودم ولی تو دلم گفتم تو تویی رو دخترای بالای ۲۰سالت خجالت نمکشی تورو ی نطفه ی زنی ک چن ماهه آمده خجالت میکشی

خسته از همه چیز میشه برام دعا کنید ..
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز