تو بچی بهم تجاوز شد:) صفحه 11 | تبادل نظر نی نی سایت

مدیر

عضویت: 1402/11/08

تعداد پست: 301

الان تاپیک پر بازید دیدم یادم افتاد

توروخدا اگر مادرید بچهاتونو تنها خونه هیچکس نزارید حتی خواهرتون

یادمه با خانوادم رفتم خونه خالم اینا بعدش یهو تصمیم گرفتن برن بیرون من مریض بودم ۹سالم اینا بود موندم خونه پسر خالمم ۱۶،۱۷سالش بود موند خونه بقیه رفتن بعد از چند دقیقه صدام زد بیا بهم آب بده رفتم آب بدم بهش دیگه نزاشت از آشپزخانه برم بیرون کثافت ازم سواستفاده کرد ایشالا خیر نبینه الانم 20سالشه دعا گرفته نمیتونه با هیچکس ازدواج کنه

توروخدا هواستون به بچهاتون باشه

من عقلم کم بود نتونستم به خانوادم بگم ترسیدم اما شما مراقب باشید

1402/11/25

14:17

4 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

8579

عضویت: 1402/01/11

تعداد پست: 8622

بخدا پسرش ۱۸ سالش بود دخترش کلاس ششم بود خواهر من کلاس دوم بودددد

چقدر وقیح بوده

خدا همیشه بهترینهاشو به کسایی میده که در انتخاب‌هاشون به خدا اعتماد و توکل دارن🎀 **همه چیز از فکر آغاز می‌شود ،فکر ما تبدیل به احساس می‌شود و احساس در ما باعث بروز یک رفتار می‌شود.و این رفتار ما پس از مدتها عادت و سپس تبدیل به شخصیت ما می‌شود☝🏻**

1402/11/25

14:54

0 نفر لایک کرده اند ...

تناهی

عضویت: 1402/11/07

تعداد پست: 192

پدرشم که دیگه نمیدونه چیکار کنه به بهانه حرف زدن دخترشو میبره تو تعمیرگاه و با چند ضربه به سرش اونو ...

دقیق یادم نیست یا زنه شوهرشو لو داد یه مغازه دارای اطزاف چیزی دیده بودن که قضیه لو رفت و پلیس جنازه رو بیرون کشید

1402/11/25

14:55

0 نفر لایک کرده اند ...

ریحانه

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

mobiba27

عضویت: 1401/12/19

تعداد پست: 6015

پدرشم که دیگه نمیدونه چیکار کنه به بهانه حرف زدن دخترشو میبره تو تعمیرگاه و با چند ضربه به سرش اونو ...

وای خدایا دور بگردان خب ادامه ش چیشد

1402/11/25

14:55

0 نفر لایک کرده اند ...

خورشتفسمجون

عضویت: 1402/11/25

تعداد پست: 1399

مامان بزرگت تو این داستان رو مخ تر بوده با این شوهرش

مامان بزرگم یه زن ساده بود فکرشم نمیکرد بنده خدا هر چند یه بار بهش گفتم چطور زن این شدی بهش نمیاد ادم خوب و چشم پاکی باشه دیدم گفت از ناچاری ازدواج کردم وتو جونیش همه کار میکرده اونموقع دیگه فهمیدم از اول ذاتش خراب بوده

1402/11/25

14:55

2 نفر لایک کرده اند ...

هکر___قلب

عضویت: 1402/09/21

تعداد پست: 3279

عزیزم من ندیدم پست هامو بخون ما از کوه بالا میرفتیم پر درخت ... بود بعد من خون دماغ شد ...

چه بیشرفی بوده آشغال عوضی باید به بابات میگفتی میدونم خون راه میفتاد ولی میبردش کوه چند نفرو اجیر میکرد حسابی میزدنش و اونجاشم میبریدن مینداختن جلو سگای بیابون😠

1402/11/25

14:56

2 نفر لایک کرده اند ...