بچگی خوبی اصلا نداشتم همیشه مامان بابام دعوام داشتن :) آخرش مامان بابام جدا شدن و گفتن ک یکی از ماهارو انتخاب کن از اونجایی ک خانواده ی پدریم از من متنفر بودن و من بیشتر وقتمو با مامانم گذرونده بودم مامانمو انتخاب کردم تو سن شیش سالگی :) تا وقتی ک ۱۳ سالم شه خیلی دلتنگی بابامو میکردم بابایی ک هیچوقت منو نمیخواست و منو از شیش سالگی ندیده :) یادمه دقیقا وقتی مامانم از بابام جدا شد اولین شبی ک قرار بود منو مامانم تنها بخوابیم خیلی میترسیدم یک حس عجیبی داشتم :) الان ۱۶ سالمه و زندگی پر از استرس و پر از تنشی دارم ولی خدارو شکر میکنم ک دوران بچگیم تموم شد من اصلا نمیخوام برگردم به اون دوران :) الان ک ۱۶ سالمه با هر استرس و تنش خودم خودمو درک میکنم و بهتر از بچگیام با خودم کنار میام :)
تو سن ۱۵ سالگی فک کنم بهتر بتونی درک کنی طلاق پدر مادرتو :) ولی از من به تو نصیحت به حرف قلبت گوش کن خواستی بین پدر مادرت یکیو انتخاب کنی برو سراغ اونی ک بیشتر دوسش داری :)بچه طلاق بودن یعنی قوی بودن باید قوی شی همین :)
تو سن ۱۵ سالگی فک کنم بهتر بتونی درک کنی طلاق پدر مادرتو :) ولی از من به تو نصیحت به حرف قلبت گوش کن ...
ولی من حوصله ی هیچکدومشونو ندارم،اونا جایی واسه من ندارن،وقتی هردوشون دارن خیانت میکنن،وقتی هیچکدومشون خواسش به من نیست،متنفرم ازاینکه باید پیششون زندکی کنم....
ولی من حوصله ی هیچکدومشونو ندارم،اونا جایی واسه من ندارن،وقتی هردوشون دارن خیانت میکنن،وقتی هیچکدومش ...
متاسفم واقعا :) انشالله آیندت قشنگ باشه از دوتاشون جدا شی ولی بلاخره یک درصد یک کدومشون بهترن قطعا هر کدوم ک یک درصد بهتره اونو انتخاب کن بعدش تو سنت جوریه ک انتخاب با خودته ک پیش کی زندگی کنی پس حواست باشه برای حضانت اذیتت نکنن :)