من خواهرم یه هفته رفته بود اردو بهم زنگ میزد میگفت این قد داره بهم خوش میگذره دارم اینو میخورم
دارم این کارو میکنم بهش گفتم برا چی داری بهم میگی میگه برا این که دلت بخواد عر بزنی بت بخندم
گفتم تا تو نیسی شاهانه دارم زندگی میکنم به هیچجامم نیس
چقد وابسته اید شما
منو خواهرم حالا داریم روز شماری میکنیم از هم دور شیم