2777
2789

تاپیک های قبلیمو بخونید متوجه مشکل اعتقادی ک با شوهر مذهبیم پیدا کردم میشید.. ک اگه بزرگواری کنید نگاهی ب تاپیک هام بندازید کامل در جریان قرار می گیرید..با توجه ب راهنمایی های دوستانم تو اینجا تصمیم گرفتم تا ازکربلا برگردیم حجابمو دست نزنم و دیگه دل شوهرمو نشکونم.. پنجشنبه خونه مادرم بودیم ی دفعه دیدم جفت زن داداش هام و خواهرم روسری رو درآوردن و با تیپ بد نشستن ک حس کردم لج کردن با همسرم.. البته قبلا هم تیپ هاشون اینجوری بود ولی ن ب این بشدت و البته کلا همسرم یکبارم بهم نگفته و دخالت نکرده ک چجورین ولی فقط باهاشون سلام و احوالپرسی میکنه و هیچ حرفی نمیزنه ک همین مورد باعث گلایه اونا ازهمسرم شده و ب مادرم میگن همش چرا اینجوریه این.. امروز صبح همسرم رفت محل کار چون نظامیه.. من و پسرم رفتیم خونه مادرم.. خواهرم عین بار قبل گفت بالاخره شوهرت راضی میشه راحت تر بگردی و ادامه بده و احساساتی نشو و فلان.. بعد یهو گفت شانس نداری ی چوب خشک و امل گیرت افتاده ک من گفتم توروخدا همش بهش توهین نکن.. با خنده گفتم یکی اینجوری گیرت میفته ها ک گفت من با سگ عروسی کنم با امثال شوهر تو نمیکنم..تو از ترس مهریه نداشتن باهاش موندی و اینا ک منم گفتم کل خونه و ماشین رو زده بنامم ک پدرومادرم از تعجب مونده بودن چون کسی خبر نداشت و همسرم گفته بود ب احدی نگم این قضیه رو..در حالیه تا حالا شوهر من کوچکترین بی ادبی نکرده .. کلا مودب و سر ب زیر و اهل جار و جنجال و دعوا نیست..مذهبیه ولی دخالت تو کار کسی نمیکنه و سرش ب نماز و قران و دعا و هیات رفتن خودش گرمه.. منم کنترلمو از دست دادم بدجور سرش قاطی کردم و مادرمم بهش گفت بد حرف نزن و پدرم ولی بهش توپید.. پدرم خیلی همسرمو دوست داره..منم با قهر اومدم خونه.. غروب همسرم اومد دید ناراحتم گفت چی شده. منم براشگفتم ک گفت کامل توضیح نده غیبتش میشه عیب نداره عصبی بوده چیزی گفته .. زوری شیرینی خرید و منو برد آشتی کنم باهاش..بهش گفت تو عین خواهر کوچیک منی ... مبنام بی ادبی نیست و کلا روحیاتم اینه و با زن داداش خودمم در همین حدم..زوری آشتیمون داد.. گفت ی سفر مشهد مهمون همسر من خانوادگی یعنی ما و پدر و مادر و خواهرم تا قبل کربلا رفتنمون.. من ب شوهرم گفتم قول نمی دادی ای کاش..چون دلم با خواهرم صاف نمیشه.. گفت میری امام رضا صافش میکنه.. حالا کل اعصابم ریخته بهم.. رومون بهم وا شد با خواهرم.. همسرم میگه اگه باهاش بد باشی گناهه.. میگه ب من توهین کرده ک من حلال کردم و اون عین خواهر کوچیک منه و سنش کمه هنوز.. موندم دیگه با خواهرم حرف بزنم یا نه چون بدجور دلمو شکوند امروز..

این تاپیک قبلیمه..پیروتاپیک هام بعد از اینکه همسرم فرصت یک هفته ای خواست برای بحثمون راجب حجاب.. گفت ک درسته بهش موقع خواستگاری قول دادم تیپم رو عوض کنم و چادری بشم ولی الان بخاطر جنجال نشدن و پسرمون و کلا اجبار نبودن گفت هرجور دوست داری بگرد .. خونه رو کامل بنامم زده چون قرار بود ۱۴ سکه و ی زیارت کربلا مهرم باشه ولی بعدش خونه بزرگ خرید سه دونگ بنامم کنه ک منم با اصراری ک ب خانواده کردم ۱۴ تا مهریه ام شد ولی بعدش همسرم کل خونه رو با نظر و اصرار خودش بنامم زد و گفت اگه تو ماموریت هایی ک میره دور از جونش زبونم‌لال چیزیش بشه دوست داره خونه مال من و پسرمون باشه..بعد بحثای چند وقت قبلمون ک گفتم سنم کم بوده حالا کوتاه بیا..یهو رفته سمندش رو فروخته بجاش ی ساینا مدل بالاتر خریده ک اونم با اصرار زد بنام من و با مابقی پولش هماهنگ کرده تو ماه رمضان یک سفر کربلا بریم و گفت الان بهت بدهی ندارم مهریه ات رو کامل دادم و گفت زبانی تو هم ۱۴ تا سکه رو حلال کن.. البته خودش اربعین ها تنها میرفت کربلا .. گفت از کربلا برگشتنی آزادی هرجور بگردی.. ولی ته دلش احساس غم و غصه داشت.‌.. خواهرم و زن داداشام میگن فرصته و بعد کربلا تیپت رو عوض کن براش عادی میشه.. چون اوایل تو نماز اینام ک همیشگی و سروقت باشه تذکر محبت آمیز میداد ولی بعدا کوتاه اومد و چیزی نمیگه کلا اهل جار و جنجال نیست والانم میگن عادت میکنه ولی میترسم ازم سرد بشه ک خواهرم میگه اونقدر دوستت داره ک هیچی نمیشه.. من بهش گفتم فقط تیپم متنوع بشه و جوان هستم ک گفت دیگه کلا تذکری نمیده و اجبار فایده نداره..مادرم هنوزم میگه من دخالت نمی کنم.. پدرمم هم ک خیلی دوسش داره و بهش نگفتم تا حالا.. خودش اهل نماز و روزه و قرآن و ایناست و شبا قبل خواب کمی قرآن میخونه.. پریشب طولانی تر شد ک رفتم اتاق دیدم با اون غرور مردونه اش حس کردم گریه کرده البته ب روی من نیاورد و من گفتم‌اگه ناراحتی ب من بگو ولی گفت از خودش ناراحته ک حتما آدم خوبی نبوده و دیگم چیزی نگفت و خوابید.. البته گفت ب هیچ عنوان تو‌قضیه برخورد با خواهر و زن داداشام ک گلایه اش رو ب مادرم می کنند ک چرا اینجوریه و با ما حرف نمیزنه گفت من در حد سلام و احوالپرسی می کنم باهاشون و حرف دیگه ای ندارم.. با زن داداش خودشم البته اینجوریه ولی با خواهراش گرم میگیره.. زن داداشام و خواهرم بارها گلایه کردن ازش ک تو مسافرت و اینا خانوادگی بازی میکنیم و شوخی اینا ولی همسر من ب بهونه مختلف می پیچونه و دلخورشون کرده رفتارش.. خلاصه موندم چ کنم؟ تیپ رو عوض کنم یا نه؟ بعدش چی میخاد بشه یعنی؟ شش ساله ازدواج کردیم ولی هنوز گرم و خوبیم باهم.. میگه برام هنوز عین روز اولی.. ولی بعد این درگیری های چند وقته ی کم حس میکنم فشار روش افتاده ولی بازم محبت کم‌نمیزاره.. ی بار تو مسافرت چادر برداشتم چیزی نگفت جلوی خانوادم ولی حس کردم یجوری سد و بعد دو هفته رفتیم رستوران اونجا بهم با شوخی گفت قولت یاد نره.. الان موندم چیکار کنم.. نمیدونم منظورش از این کارش چیه... خواهرم میگه میخاد احساساتی بشی تو کربلا..جوری تو دو راهی موندم ک کلافه شدم..دلم میخاد متنوع تر بگردم و از طرفی همسرم.. دعاگوی همتتون تو‌ کربلا هستم ان شا الله.. نظراتتون برام مهمه تا ب جمع بندی برسم.. ببخشید طولانی شد.. یک دفعه نوشتم راحت بشم.. فدای خواهران گلم.. کمکم کنید

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بچسب به همسرت

حرف بقیه ام برات اهمیت نداشته باشه

مواظب حسودا باش

علما و منتقدین نی نی سایتی 😏، من نظرات شخصیم برای تاپیک کاربرها مینویسم مخالفین ریپ نزنید با تچچچکر

الان منِ زنداداش چه حرفی غیر سلام علیک میتونم با شوهرخواهرشوهرم داشته باشم که به خاطرش همچین حرکاتی کنم ؟ همینطور خواهرت

شوهرت میخواد حد نگه داره خوب کاری هم میکنه اینجوری دوست داره ، حرکت خواهر و زن برادرات عجیبه واقعا

ته دلتون آروم🌹 تاپیکم

به‌به، چه شوهر آقایی داری، کیف کردم

شما هم همونجور که تو خواستگاری بودی و شوهرت دیده بودت و باهاش صحبت کرذی باش، چون اونجوری پسندیده و قبول کرده، مطمئن باش ضرر نمیکنی، رضایت شوهرتو با چیزی عوض نکن

اگر تیغ عالم بجنبد ز جای.                                                  نبرد رگی تا نخواهد خدای

اگر سعی کنیم وقتی پیش همین به عقاید هم کار نداشته باشیم بحث سیاسی نکنیم معمولا مشکلی پیش نمیاد برا من به تجربه ثابت شده .حالا انشاالله خواهرات شرمنده شده از این رفتارشوهرت.به دل نگیر.

این تاپیک قبلیمه..پیروتاپیک هام بعد از اینکه همسرم فرصت یک هفته ای خواست برای بحثمون راجب حجاب.. گفت ...

بنظر من یک مدت از خانوادت داری کن تا سرد بی یادت بره بعد که همو ببینید انگار ان باقی نیفتاده نمی دونم یکهفته دو هفته تازمانیکه سرد شی

همسرخوب تو این زمونه مثل الماسیه که تو اقیانوس افتاده باشه پیدا نمیکنی‌حالا پیدا کردی بچسب به زندگیت ب حجابتم دس نزن همسرت تورو اینجوری دوس داره قدرشو بدون🌱

کاربری دست ۳نفره.اگه میپرسی چرا باید بگم دلیلش به خودمون مربوط میشه❤️
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز