وقتی بچه بودیم حسرت چیزیو نداشتیم فقط تنها مشکلمون گاهی دعواهای مامان و بابامون بود ولی کاش فقط همون بود الان که بزرگتر شدیم تنها داداشم داره یه تنه آتیش میزنه به زندگی خودش ما
بابا و مامانم تو اوج جوونی پیر شدن و افسرده کل خانواده رو داره ازبین میبره
فقط هرکسی پیاممو میبینه دعاکنه برای داداشم که بتونه خودشو نجات بده و شادی رو بهمون برگردونه😥😭
الان بزرگترین حسرتم عادی زندگی کردنه بدون استرس و تنش بدون اضطراب و ترس