من دوستم ۲۲ آذر سال گذشته رفت کانادا دانشگاه بخدا دلتنگ خانواده میشد بمن ساعت ۳ نصف شب زنگ میزد
اینقدر بهش دلداری میدادم
تمام وقتمو براش میذاشتم
دلتنگیش که رفع شد
عادت که کرد
دیگه محل نمیداد
منم میگفتم خب درس داره و فلان
مادرش مداااام بمن زنگ میزد که مدیونی اگه چیزی نیاز داشتی بمن نگی
بعد از چند ماه من به مشکل شدید مالی برخوردم
روی مامان خودم حساب نکردم که بهش بگم
خودم پول داشتم دست کسی بود دو روز بعد بهم میدادش
به مادر این رو انداختم .درجا برام واریز کرد
شبببب که شددددم بمن زنگ زد که تو از دوستی سو استفاده کردی من خانواده ام اینجور و اونجور
تو چرا به مامانم گفتی
یه سلیطه بازی درآورد پشت تلفن که نگو
منم گفتم هرچی تو میگی درسته
دیگه کلا بیخیالش شدم پولو براش واریز کردم
دو روز بعدش
مادرش هم هرچی زنگ زد جواب ندادم