خانوادش هرچقدر بهش بدی کنن.باز هم بهشون خوبی میکنه.هرروز خوبی هاش بیشتر میشه عشقش ب خانوادش بیشتر میشه.
ولی به منی ک این همه از خودگذشتگی میکنم نفقه نمیگیرم. کارهای شخصیشون رسیدگی میکنم.
با وجود دوتا خواهر شوهر بزرگتر از خودم ک مجردن،تمام کارهای خونشون بامن.خرید باشه غذا ظرف .تمیز کردن خونه.همه کارها.
طلای مجردیمو فروختم.
تاالان هم کلی از پدرم پول گرفتیم بابت شوهرم.
موتور گرفتبم براش
جشن گرفتبم .
دریغ از یه محبت از طرف اونا.
همش دعوا وهمت و بیاحترامی.همش گفتن وظیفته.
حتی وظیفه پدرت خونه تهیه کنه.دیگه پرو تر ازاین ندیدم.
الان ک منو گرفتن، بهممیگن زشت و..
گفتم پس چرا خودتو شبیه من میکنین ؟وقتی من زشتم.
چرا منو گرفتین.
طلای مجردیم آخرین پس اندازم بود.
هیچ خرجی نکردم براخودم کلی فداکاری.
۵۰ هزار تومن از پول طلای خودمو خرج نکردم برای خودم،کلی نیاز داشتم.حتی شوهرم هم نزاشت خرج کنم.بخدا نیاز ب دکتر بودم نرفتم عفونت دارم.
ولی امروز خواهرش گفت دارو نداشتن دارو خونه رفتم.
یهو شوهرم گفت منمیرم .
از همون پول طلا داره میره برای مادرش دارو بخره.
خواهرشمگفت ۵۰۰ تومنی میشه.
خواهرش گفت کارت میخوای؟
گفت نمیخام
یواش بهش گفتم چرا گفتی دارم؟
بگو ندارم.
فردا نوبت دکتر میگیرماگه گفت لازم داریم. میکوبم تو سرش.ب