دو ماه یکبار شاید خونه من که دخترشم بیاد ،وقتی هم میاد همش تکه ،زنگ هم خودم باید بزنم از ده بار من دو بار اون،نزنم بعد ۴روز حالی میپرسه
امروز عصر گفت میخوام بیام منم خوشحال کیک بپز،خونه تمیز کن بساط پذیرایی بچین ،حالا اومد ربع ساعت نشست گفت همون آسیابتو بده ببرم برای زن داداشت ،اومدی ببرش
شوک شدم ،یعنی فقط برای همون اومده بود !
چرا روم نشد تو روش بگم میخواستی میگفتی میفرستادم زحمت نمیدادی به خودت
حالا عروس اینقدر که این پیگیرشه، محلش نمیده تو قیافست ،فقط بچه هاشو بزاره پیشش بره بگرده ،این مامان منم وقتی نوه پسری هاش میان نوه دختری محل نمیده اونا رو پاشن بوس و قربون صدقه
ای خدااااا منی که برو خونش بهشون برس اینطوری
خیلی ناراحتم از محبت های بیخودم از خودم و کارام بدم میاد ،تصمیم دارم رابطم کم کنم ،شما هم براتون پیش اومده؟چیکار کردین