سلام خانمای عزیز...الان میفهمم که خیلی از زندگیایی که خراب شده وخیلی از کارا وشغلهایی که بی رونق شده همش از چشم زخمه...داستان واقعی زندگی خودم میخوام براتون بگم تا درس عبرت بشه وهرکسی که مث من اعتقاد به این چیزا نداره اعتقاد پیداکنه...من یه دوست صمیمی دارم که هم محله ای خونه مادرم اینا هستن ومادرم چنباری بهم گفت که اینا چشمشون خوب نیست ولی هربار به مادرم میگفتم مامان این خرافات ول کن و...تا اینکه من خاستگاری برام اومد که اوکی بود اومدم پیش همین دوستم گفتم جریان خاستگارمو فقط وبجز خانوادم کسی چیزی نمیدونست دوستم یه طور خاصی گفت خوشبحالت همین...دوروز بعدش اتفاق خیلی بدی برای خاستگارم افتاد وپرید...بعد ازدواجم شوهرم تو جای خییلی خوبی کار میکرد ۱۳ سال بود مشغول بود دوباره دوستم اومد خونمون گفت خوشبحالت شوهرت شغلش خوبه بخدا قسم دوسه روز بعد شرکت به طرز وحشتناکی ورشکست شد و شوهرم بیکار شد ومن چندین سال سختیایی کشیدم که فقط خدا میدونه بعد چنسال ارتباطم با دوستم خییلی کم شد وزندگی دوباره داشت جون میگرفت تا یه روز دیدم یکی در زد درو که باز کردم دوستم بود سر زده اومده بود خونمون منم تعارفش کردم و اومد خونه اینبار میدونستم چشمش شوره فوری تخم مرغ شکستم چنتا سوره خوندم صدقه دادم به خیال خودم که شوریش رفته دوستم از زندگیم و وارامشم تعریف کرد وگفت خوشبحالت ...ازم خداحافظی کرد بعد دوسه روز شوهرم بادرد خیلی بدی از قفسه سینه اومد خونه بردیمش دکتر که متاسفانه گفت باید فوری عمل قلب بشه با هزینه زیاد و استراحت مطلق ...تا دوسه سال دکتر گفت تا حتی باید چیز سبکی هم بلند نکنه اینقد وضعش وخیمه ماهم مجبورشدیم خیلی چیزارو بفروشیم و دفتر کارمون تعطیل کنیم پول رهن جمع کنیم وچنتا چیز بفروشم تا عمل کنه بخدا از غصه دارم میترکم