هر موقع یادم میاد ازش متنفر میشم
دانشگاه باهم دوست شدیم
بعد دانشگاه اون رفت دنبال ارایشگری
من اون زمان آرایش میکردم مسخرم میکرد،نمیفهمید برق ناخون چیه، من طلا زیاد داشتم میگف از طلا بدم میاد
خلاصه بعد دانشگاه رف دنبال آرایشگری و کلی پزشو میداد
من بعد دانشگاه رابطمو باهاش کم کردم
من ماشین برنده شدم از ایران خودرو، ی شب بیرون بودم دیدم ارایشگاهش بازه، گفتم بذا برم پیشش
رفتم و یکم صحبت کردیم و موقع خدافظی با ذوق گفتم ماشین خریدم
خندید گف حتما ی رنو خریدی
گفتم بیرونو نگا ببین کدومه ب نظرت
ی نگا کرد، دختر آبجیمو دید تو ماشین، گف عه برنده شدی
گفتم آره،با پوز خند گف تو ک هنری نداری از کجا پولشو اوردی
گفتم مامانم داد
اصلا ن گف مبارکه، ن چیزی
قشنگ تو چهرش ی ناراحتی نشست
هر موقع یادم میاد ازش بدم میاد