ما باهم همسایه بودیم من20سالم بود یکبار داشتم میرفتم مغازه به من گفت میشه اشنا شیم داداشم منو دید کتکم زد بعد هم دیگع نزاشت برم بیرون. بعد نامه انداخت تو خونمون که من دوست دارم اینا بعد هم اومدن خواستگاری. من قبول کردم ولی داداشم مرتب میگه نه خوب نیست فلان بعد امروز میگه بهم بزن