قضیه از این قراره که زن داداش همین خانوم معلم که ۳۵ سالشم بوده بدون هیچ مشگلی یهو ایست قلبی میکنه ۲ تا پسرم داره یکی ۸ ساله یکی ۲ ساله وضعیت مالی شوهره هم توپه
یعنی دقیقا مرده فردای چهلم رفت عقد کرد خانومه هم گفت من بچه هاتو نگه نمیدارم به هیچ وجه
اونوقت مرده فوری قبول کرده و بچه ها رو هم برده خونه مادربزرگشون، آخ که بچه ها درد فوت مادرشون از یه طرف جدا شدن ناگهانی از پدر و خونه زندگیشونم از طرف دیگه دیوونه شده بودن نصف شبم گریه میکردن مخصوصا کوچیکه😭😢(زن داییم دوسته با عمه شون همین خانوم معلم)
حالا معلم داداشم که مجرده سرپرستی دوتاشونم قبول کرده امروز رفتم جلسه دیدم معلمشون خیلی خسته از کاره چون هم صبح و هم بعدازظهر جای یه معلم دیگه که مریضه درس میده اونوقت چقدر با حوصله پسر کوچیکه داداششو بغل کرده بود و آرومش میکرد و داشت تو جلسه حرف میزد
چقدرررر یه پدر میتونه بیرحم باشه چقدر بیرحم که به خاطر خوشی خودش پا گذاشت رو دوتا طفل معصوم که پاره تنشم بودن😢😭
اگه مادره بود احتمال زیاد اصلا بچه هاشو از خودش جدا نمیکرد حتی یه شب