زنش خیلی خیلی خودشو دور کرده ازمون، رفت وآمد نمیکنه تولدا حتی بچش دعوت نمیکنه ،عیدا هم روز اول همیشه خونه باباشه روز بعد با کلی منت میاد که من اصلا نمیبینمش اون تایم نیستم ،قبلا میرفتم خونه داداشم دیدم خانوم روش ترشه و تو آشپزه خیلی رفت و آمد کم کردم ،من همین یه خواهر شوهرم
داداشم قبل ازدواجش رابطش با ماها گرم بود ازدواج که کرد اصلا چرخید
عروس نه حاملگیش بهمون گفت،نه تولد اول پسرش،نه عیدها زنگی میزنه همیشه من زنگش میزنم ،از این همه بی محلی خسته شدم ،میخوام کلا قطع رابطه کنم حتی دیدن خودشو بچش نرم ،ولی به داداشم زنگ میزنم تبریک میگم
آخه مگه چیکارت کردیم
من خودمم عروس مردمم رابطه من و شوهر من و خانوادش کجا ،داداش من و زنش کجا