هفته پیش تولد همسرم بود،وقتی رفتم تو حیاط گل و گیاه حیاط رو نگاه کنم مادرشوهرم در غیاب من به همسرم هدیه تولدشو ک وجه نقدی بود داد،وقتی موقع رفتن شد همسرم از مادرش بابت کادو تشکر کرد تو آشپزخونه،من از همه جا به خبر گفتم چیشده؟تشکر بابت چی؟مادرشوهرم با حالتی ک قصد چزوندن داشت گفت هیچی خانوادگی بود...
همسرم احساس کرد من یکه خوردم گفت مامان شوخی میکنه.
ولی کاملا مشخص بود میخاست محترمانه بگه به تو مربوط نیس🥴
😑😑چه حسوده خدایا مواظب زندگی و همسرت باش
همچین موقع هایی نباید بری جلو
یکم سیاست داشته باش وقتی تنها میشدی با همسرت میپرسیدی
تو هم میگفتی منم جز خانواده فلانیم دیگه مگ زن و شوهر خانواده نی😁
بی تفاوت به جهان باش و فقط ناز بخند
بنظرم نباید میپرسیدی تشکر برای چی و...
میگفتی برای همین میپرسم چون خانواده‌ی اول و آخرش منم
فدا سرت
مادرشه دیگه
بهرحال مادرا معمولا به پسراشون یه حسایی دارن،بذار اینجوری خوش باشه،فکر کنه بُرده،
مهم همسرته که متوجه قضیه شده
بنظرم دخترا که ازدواج میکنن از مادر دور نمیشن،چون زنِ خونه کانون گرمی خونه س و معمولا با زیرکیش روابط رو کنترل و مدیریت میکنه ،اما وقتی پسر ازدواج میکنه،مادر بعد از مدتی حس میکنه پسری که اییین همه سااال رنج کشیدم و بزرگ کردم،به واسطه یه خانوم دیگه ای کلا از دستم رفته.و معمولا هم واقعا همین هست
هرچقدرم بگیم مادر خوشبختی پسرشو فقط میخواد،باااازم دلش برای ارتباط بیشتر با پسرش تنگ میشه
چ میشه کرد،
علتش رو بهت گفتم
همینه
بعضیا واقعا حرفای خصوصی دارن
بعضیا دلتنگیشونه،چون جلو عروس روشون نمیشه زیاد حرف بزنن و فکر میکنن عروسه حرصی میشه وقتی طولانی صحبت میکنن با پسرشون
بعضیا واقعا فکر میکنن اینجوری دارن پسرشون که از دستشون رفته رو پر میکنن یا دوباره تصاحب میکنن،خلاصه حس مالکیت و بُرد دارن
درکشونم کنیم بد نیست
فکر کن تو هم پسری داشتی و ازدواج میکرد و ...
