کل شبانه رووووز بهش فکر میکنم
میبینمش نمیخاااام از پیشش برگردم...بغضم میگیره اصن
نمیدونم چرا ولی بغضم میگیره خیلییییییییی دوسش دارم
ینی هرچقدر بیشتر زمان میگذره بیشتر عاشقش میشم
ی کوچولو اصن سرمامیخوره انگار میخااام بمیرم ولی اون هیچ دردی نکشه دوست دارم هر اتفاق بدی ک خدایی نکرده یموقه ای براش بیوفته ..اون اتفاق بده اصن صد برابر سر من بیاد ولی اون خم ب ابروش نیاد
میترسم ازین همه دوست داشتن و عاشقیممیترسم
چکار کنم