😔😔خیلی ناراحتم
حس میکنم دیوونه و هرزه و بدجنس شدم
با یکی از اقوام از ۱۶سالگی رل بودم تا ۲۱ سالگی از ۱۴ سالگیم عاشقش بودم
یبار قهر بودیم من رفتم شهر دیگه تا چندماه وقتی برگشتم دختر عموش مخش رو زده بود البته ک خودش بی تقصیر نبوده اصلااا من همه تقصیرارو گردن دختر نمیندازم
وقتی بدبخت و بی پول بود و تو زندانا بود اونکه کنارش بود من بودم
خانواده اون دختر همه جا مینشستن میگفتن پسر فلانی خلافکار و علاف و بدردنخوره
ولی تا به جایی رسید و پولدار شد و خونه ماشین دار شد با یه قهر کردن من همه چی تموم شد
خانواده اون دختر خیلیییییی زرنگن بیش از انداززههه اون دختر مامانش هم دستش بود ک تونست تورش کنه یعنی همه کارا رو مامانش کرد
من خیلی چیزا درباره دختره میدونم
قبلا وقتی نامزد بود بهم پیام میداد و من گفتم لطفا پیام نده و من به همجنسم خیانت نمیکنم و بلاکش کردم
ولی الان خانواده دختره هرجا مارو هم منو هم مامان و خواهرامو میبینن سعی میکنن تحقیرمون کنن و چپ چپ نگامون میکنن انگار من عشقو اونو دزدیم نه اون عشق منو
خیلی ناراحتم مامانمم بخاطر بلاهایی ک سر من اومده میگرن عصبی گرفته
من زندگیمو ب پاش ریختم چندین سال از عمرمو من تو نداری و بدبختی باش بودم و حتی ی شاخه گل ازش نخواستم با اینکه خودم موفقیتی تو زندگیم نداشتم کمکش کردم به موفقیت رسید
حس میکنم اون زندگی حق منه ... حس میکنم تو زندگی سرم کلاه رفته ولی ذاتم بد نیست بخدا هی بخودم میگم دختر چته تو چطور فکر میکنی زندگی ی دخترو خراب کنی ولی باز میگم چطور اون زندگی منو خراب کرد چرا در حالی ک من تو کل فامیل طرف اون دختر بودم و بخاطر من باهاش بدرفتاری میکردن گفتم کسی حق نداره بخاطر من دشمنی کنه ولی اون اینجور رفتار میکنه
لطفا راهنماییم کنید و گارد نگیرید نسبت بهم بخدا من کم کاری براش نکردم حتی ی بار پسره اومد بهم گفت من فلانیو میخوام چیزی ازش نشنیدی من با وجودیکه میدونستم تو خونه با ی نفر گرفتنش وقتی ک بهم گفت می میخوامش دلم شکست گفتم من چیزی نمیدونم
چرا من ب هرکی مهربونی میکنم باید بهم ظلم کنه