منم توی اینجور مواقع حس رابین هود بهم دست میده، سریع مث یه خانوم خانه دار همه فن حریف بلند شدم ک بدوزم ای کاش من دست نزنم ب دوخت و دوز🤪، مشکل اولمون این بود ک نخ سفید ندارن:/با هزار زورررر و ضرب راضیش کردم ک نههههههه اشکال نداره کی میخاد زیر بغل تورو ببینه ک نخ آبی آسمونی دیده بشه(کاپشنه سفیددد با نخ آبییییی)، خلاصه دوختم هی گف اونجاش هم پاره اس ها اینجاش هم پاره اس ها
کم مونده بود بگه دهن منم پاره اس ها بیا بدوز ازونجایی ک وقتی کار داره میخاد بره بیرون هی میگه ک زود باش دیرم شد زود باش