دییشب خواب دیدم
لباس مرتب پوشیدم و قراره منو قربانی کنن و سرمو ببرن . و همه از جمله خانواده خودم منو بخورن . مدام هم مادرم تکرار می کرد چاقو رو تیز کن ! وقتی رفتم برای قربانی شدن یهویی ترسبدم و گفتم بعد مرگ من چه اتفاقی می افته و من امادگی مرگ و مواجه شدن با اعمالمرو ندارم و به شدت تو خواب حالم بد شد ...
بعد جایی دیگه بودم .. امدم شنا کنم .. پریدم تو اب رسیدم به عمیق ترین جای اب .. دیدم تمام کسانی که میشناسم تو کف اب نشستن و تکیه دادن و مادرم هم اونجا بود و نگاهم می کرد .. و خیلی تعجب کردم و با خودمگفتم اینها چجوری زیر اب نسشتن و نفس می کشن !
اینم بگم در هر دو هیچ حس خوبی نداشتم و در هر دو خواب همه حالت طلب کارانه و خصمانه با من داشتن .