حااا من جاریم توعروسیم لباس سفید توردارپوشیده بود دقیقا عین لباس عروس فقط اون پف کمتری داشت کلی هم خرج کرده بودرفته بودآرایشگاه بعدخواهرشوهرام همش میگفتن چه قشنگ شده هیشکی مثلا اون نشده بعدأ فهمیدم پیشنهادخواهرشوهرم بوده چون جارین عروسی نگرفتن براش گفتن توهم لباس عروس بپوش من خیلی ناراحت شدم
ماازدلگیری روزهایمان به" شب" پناه میبردیم.... وازدلتنگی شبهایمان به" روز " واینگونه بودکه تمام جوانی امان ؛ درناتمام یک "انتظار" تمام شد