یه جاری دارم زبونش تند و تیزه و گاهی دل میشکنه اما خدایی گاهی واقعا حق میگه
مارو دعوت کرد با پدرشوهر و مادرشوهرم
اونا گفتن به یه جاری دیگم گفتن تو هم بیا اینم گفت بمن چیزی نگفته هی اصرار اینمگفت من نمیام بالاخره نیومد و ما رفتیم مهمونی.
رفتیم اونجا مادرشوهرم گفت فلانی گفتم بهش نیومد گفته دعوتم نکرده.
اونم جواب داد خب راست میگه دیگه دعوت نکردم چرا باید بیاد.
بنظرم خوب جواب داد چون هم بچه کوچیک داره نمیرسه تدارک بیشتر ببینه هم واقعا چیزی نگفته بود وبخاطر ما پدرشوهر مادرشوهرمم دعوت کرده بود اخه ما از شهرستان رفته بودیم اونجا.اونا سرخود جاری دیگمو دعوت کردن