آدمایی که خیلی بهم نزدیکن و هیچجوره ازم کنده نمی شن از کسایی که خودشون پر از عیب و ایراد های فجیع بودن اما به کوچک ترین چیز ما گیر می دادن و حرف در میوردن و من اون همیشه سکوت می کردم تا مبادا دیگران ناراحت شن یا من آدم بده شم این سکوتا همه شدن درد ،شدن افسردگی و درموندگی
راستش حس می کنم قرار نیست از این منجلاب در بیام دیگه خسته شدم از این همه فکر زندگی به کامم تلخ بخدا از صبح ساعت 6بیدار میشم مدام به اونا فکر می کنم تا وقتی می خوابم