شوهر من آخرین فرزنده خونواده.
دوتا خواهر شوهر مجرد دارم. یکی همسن مادرم. ۴۶ سالشه یکی هم ۳۷ سالشه .
یعنی تااینکه ک عمرشون گذشت چادر میپوشیدن اهل آرایش و لاک و تیپ مانتویی و... نبودن. آنوقت من عروسشون شدم .سعی کردن خودشون رو مثل من کنن. .
من مثلا صورتم و تنم یه دونه مو نداره.همش میگفتن چی میزنی تنت صافه؟گفتم هیچی .
بعد اینا برعکس من آنقدر میدارن رفتن لیزر مثل من بشن.
مثلا پوستم خیلی سفیده. گفتن چی میزنی ک انقدر پوشتت سفیده. ؟
گفتم هیچی .
رفتن لیزروستشون روشن بشه ک هیچ کلی دارو کرم های گرون ک سفید بشن و...
حتی توتابستون تواین ۵ سالی ک عقد بودم ،صبح تاغروب مینشستم مینشستم پوستم برنزه بشه ..چون تو دیده جلب توجه
ولی پوستم خراب شد بهم نمیاد. ککو مک و کلی ...
مثلا موهام لخته وصاف.میگن چی میزنی ک صافه؟ کراتیه؟.
میگم نه.
میگن پس چیه؟ گفتم صاف هست چیزینمیزنم که.
رفتن موهای فرشون کراتین کردن و کلی شامپو و کرم و اتو مو.
مثلا ناخنم کشیدست.لاک میزنم انگار کاشتم.
میگن کجا کاشتی.گفتم نکاشتم.مال خودمه.من فقط لاک زدم..باور نمیکنن.
میگن مارو ببر همون آرایشگاه.کارش خوبه..
اینا بماند
دیشب تنم یه سویشرت مشکی خشگل بود با پوتین و شلوار جذب مشکی پوشیدم.
سلام کردم ج ندادن، بر وبرو منو نکاه کردن وسریع گفتن من یه سویشرت مشکی و شلوار مشکی و اینا بخرم براخودم .الان رفته خریده دیده بهش نمیاد.
براهمین چیزا الان یکساله میره باشگاه مثل من خودشون لاغر کنن تابرای من بپوشم بپوشن بهشون بیاد.
.ولی با اینکه لاغر شدن چیزایی ک من میپوشم ب اینا نمیاد.
رو اعصابن.
کلی چیزای دیگه هم هست. حتی دوسدارن شوهر ک میکنن مثل شوهر من باشه. من ک دعا میکنم باشه اعصاب بگیرن و کلی مریضی .حسرت زندگی منو میخورن. فقط ظاهر رو میبینن