۷ماه پیش بچم تو ۸هفتگی قلبش ایستاد .رفتم بیمارستان قرص دادن ۱۲ساعت درد کشیدم داغون شدم ۱۲ساعت جیغ زدم از درد دفع نشد آخر کورتاژ شدم.الان ۷ماه گذشته ولی اصلا خاطرات اون روز از ذهنم نمیره همش دردایی که کشیدم جیغایی که زدم یادم میاد گریه ام میگیره.مامانم پیر شد بیچاره چقد اونم گریه کرد برام همسرم پدرم برادرم همشون خیلی اذیت شدن.بچه اول بود که اینجوری شد خیلی حالم بدمیشه همش میاد تو ذهنم.الانم ۴ماهه اقدامم نشده اینم باعث میشه بیشتر عذاب بکشم
عزیزم منم ۱۰ هفته نی نیم رشدش متوقف شد و سقط شد
منم بچه اول بود و شبا تا صب اشک میریختم ولی سپردم ب خدا و گفتم شاید خدابی نکرده دنیا میومد مشکلی چیزی داشت و الان باردارم و ان شالله تا شنبه بغلش میگیرم فقط این مدت ب خودت برس و خودت تقویت کن مطمین باش خدا واسط قشنگترشو میچینه
منم دوقلوداشتم یکیش سقط شد یکیشم الان ۱۷ ماهشه هرکاری میکنم فراموش کنم که دوتابوده نمیتونم
بگردم برا دلتون💔
میدونستید بچه هاتون توی بهشت آزادانه هر طرف میرن.هم رواست هست هم تو برنامه زندگی پس از زندگی میگفتن که این بچه ها رو در قالب پرنده های زیبا و رها تو بهش دیده بودن.یا اینکه از کارکنان بهشت برزخی میشن.به هر حال اونا جاشون خوبه ماییم که جامون بده😉
ان شا الله دامنتون مجدد سبز میشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
15 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
