یادمه دوستم تو خوابگاه تعریف میکرد میگفت یبار نشد درو بزنم مامانم برام باز کنه همیشه یا کلید دست همسایه بود یا خونه فامیلا میرفتم یبار تو بارون یساعت موندم پشت در تا مامانم برسه.
باز تو خوبی مامانت هست من شهر غریبم اصلا نمیتونم همچین خاطره تلخی برا پسرم بسازم