دیروز از شهرمون برگشتم حالم از خونه خودمون بهم میخوره از دیشب انقد گریه کردم که چشام باد کرده و میسوزه همش میگم من اینجا چیکار میکنم آخه ،تو کرجیم و مامانم اینا تو یکی از شهرستانای تبریزن به شوهرم میگم خونمونو بفروشیم بریم اونجا میگه حیفه خونه رو بفروشیم خودشم اینجا سوپر مارکت داره ماهی حدودا ۳۰ تومن درآمد داره که ۱۵ تومنش پول قبض و اجاره مغازه میشه میگم بریم اونجا مغازه بزن کم درمیاری کمم اجاره میدی
تروخدا واسم دعا کنین واقعا حالم بده ،پدر مادرشم نمیذارن بریم اعصابم خیلی خورده دعا کنین اتفاقی بیفته که بذاریم بریم ازینجا