2777
2789

بچه که بودم ، کلاس سوم 

یه دوستی داشتم خدا لعنتش کنه خیلیی جنسش خراب بود 

میدونست من ترسوام همش از جن و روح حرف می‌زد 

شبا که میخواستم بخوابم میترسیدم 

از ترس جرات نمیکردم برم دستشویی 

خدا لعنتش کنه الهی 

خیلییی تجربه بدی بود

یه روز صبح مامانم از خواب بیدارم کرد فقط صداشو شنیدم اونم از اتاقش صبح بهش داشتم یه چیزی تعریف میکردم گفتم وقتی که بیدارم کردی بعدش فلان و... گفت من بیدارت نکردم ولی من کاملا واضح صدای مامنمو شنیدم حتی بعدش خواستم دوباره بخوابم گفت زودباش پاشو دیگه(به ترکی گفت البته😁)









او تند خو نبود آنها از سمت شکسته اش به او نزدیک میشدند...

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

یخه روز صبح مامانم از خواب بیدارم کرد فقط صداشو شنیدم اونم از اتاقش صبح بهش داشتم یه چیزی تعریف میکر ...

😂😂😂

زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکیکه همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتنش را از بین میبرد

من خودم خوابگاه که بودم 

یه شب همه تو اتاق خوب بودم 

یهو حس کردم یکی پایین تختم هی داره مداوم میگه بسم الله 

بسم الله 

خیلییی ترسیدم 

یهو پرسیدم فلانی تویی ، هر چند میدونستم نیست و صداش اشنا نبود 

یهو اون یکی دوستمم گفت تو هم میشنوی ؟؟ 

ترسیدیم پریدیم چرا پغو روشن کردیم 

دیدیم اونجا که صدا میومد هیچی نبود 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792