بچهها من تو سن رشدم بودم ما ورشکسته بودیم و من کلی غصه میخوردم شب تا صبح خواب نداشتم هزار سال پیر شدم تو نوجوانی الانم آرامش ندارم ی افسرده مودیم که سعی داره خوب بشه و شاد باشه ولی نمیزارن هیچکسو ندارم ی رل داشتم همونو مامانم فمید به داییم گف بعدم رابطه شکرآب شد و خیانت کرد خدایا چرا آخه
بازم شکرت فقط سایه شون باشه بالاسرم