دایی شوهرم یه آقای ۵۰ ساله هست معتاد و مفنگی اومده خونمون از غروب دارم جلوش خم و چم میشم باردارم یک ریز داره سیگار میکشه، خاکستر سیگار پر روی مبلا هست شایدم سوخته باشن، دراز کشیده رو مبلایی ک یک هفتست خریدم و سیگار پشت سیگار مارو خر فرض میکنه میگه شما بخوابید من میخوام تا صبح فیلم ببینم برید اتاق خواب تا اذیت نشید ، شوهر گوهمم عین ساقی چای میاره تند. داییع لبلساشو کند و انداخت ماشین و یخچالو بدون اجازه باز میکته وای که این شب لعنتی کی قراره تموم شه😭