بهترین خاطره از پدر

تو تاریکی گاراژ قائم شده بودم داداشم یهو آمد تا فهمیدم داره میاد یهو پریدم جلوش و ترسوندمش و از ترس یکی دو متر پرید بالا بعد پدرمون رو صدا کرد از بخت بدم با چوب اومد منم پشت ماشین قائم شده بودم تا اینکه یه چوب تو سرم خورد شد 😅

هر روزی که پدرم رو میبینم و دستای سیاه شده و پینه بستش به چشمم میخوره ، هر ثانیه ای که به خم گوشه چشماش و پیشونیش نگاه میکنم، هر باری که موهای سفیده شده و ریخته شده ناشی از استرس روزگار رو میبینم، هر وقت امید توی چشماش و لبخند روی لباش رو میبینم، هر بار موقع عید نگاه های با حسرتش به لباسای مردونه رو میبینم، همشون در آخر روز تبدیل به یه خاطره میشن. خاطره هایی که بهم یادآوری میکنه تا هست و وجود داره، یه دل سیر نگاهش کنم و قدرش رو بدونم. خدایا ، کمکم کن به جایگاهی برسم که پدرمو بی نیاز کنم. خدایا به پدرم عمری بده که تا زندست ، ببینه دخترش براش چه ها کرده، هر چند که این زحمت ها هیچ جوره جبران نمیشن. پدرم ، تاج سرم، دلیل امید من، روزت مبارک عزیزترینم 🫶♥️🫂

خاطره ای ک از پدرم دارم و هیچوقت یادم نمیره تو بستر بیماری بود و همه حتی خودش میدونستیم دیگه امیدی ب بهبودش نیست منو صدا کرد ب بهانه ماساژ دادنش برم پیشش سرمو بغل کرد من گریه کردم گفت دردت بجونم گریه نکن من خوب میشم باوجود تموم دردای سرطان لعنتی ک تووجودش بود بمن گفت دردت بجونم دردای خودش براش هیچ بود طاقت ناراحتی بچه هاشو نداشت بمیرم براش ک همیشه بفکر بچه هاش بود 💔🖤💔🖤

بهترین خاطره برای من خریدهای بود که با بابام میرفتم من از بچگی تا الان که ۲۲ سال سن دارم هر وقت بخوام لباس بخرم یا خرید دانشگاه و مدرسه  با بابام میرم 

همرای بابام برام بهترین خاطره و لذت بخش ترینه دوست دارم ستین دلوم  

روز پدر مبارک بچها❤️🙏

فدای پدرم که همیشه باانگشتهای دستاش موهامو شونه میکنه😍

یه حس خوبی میگیرم

یه حالت خواب آلودگی🥺😍🖐

بچه که بودم با بابام میرفتیم زیارت منو سوارشونه هاش میکردو منازون بالا ضریحو بوس میکردم خیلی حس خوبی داشت خدانگهدار همه ی پدرا باشه

خاطرم اینه پدرم واقعا بهترین رفیق زندگیم بود.و هست  تو همه لحظات یکبار نشد بهم بی احترامی کنه 

پدرم تکرار نشدنی برام  سایه پدرام آسمانی در آرامش وپدرانی که هستن سلامت

خدا همه‌ پدرای زحمتکشو حفظ کنه ایشالا همه سالم و سلامت و زنده باشن 

از «عین» علی، عیون ما بینا شد

از «لام» علی لسان ما گویا شد

از «یای» علی نور خدا را دیدم

زان نور محمد _ صلی الله علیه و آله و سلم _ و علی _ علیه السلام _ پیدا شد

بچه بودم سه چهار ساله یودم و خاطره کمی یادمه و یواشکی  منو بایام میرفتیم  یخمک‌میخوردیم .بچه ک‌بودم بازوهامو ب بابام‌نشون میدادم‌بابام میگفت بازو بشه ای داری و میخندید الان دیگ بابام  نمیخنده دستاش پینه بسته و دنبال یه قرون دوزار بیشتر❤

تمام لحظات زندگی کنار پدر و مادر بهترین خاطرات مارو میسازه از کنارشون بودن لذت ببرید

ما خونمون کوچیک بود دوتااتاق بعدمن دلم مونده بود برامبل گفتم بیامبل بخریم بابام گفت باشه تلویزیونم بزارین توحیاط از تو پنجره نگاه کنین😂😂😂😂🤭

من زمانی فهمیدم باباها چقد از خود گذشتی میکنن که رفتم سرکار

فک کن اینهمه زحمت بکشی، کار کنی ،حقوق بگیری

 بدی بچت بی هیچ انتظاری خرج کنه😿

من حقوقمو دلم نمیاد واسه خودمم خرج کنم🤣

قدر این زحمت کشای بی توقعو خیلی بدونیم😍

روزت مبارک بابایی🌸💝