2777
2789
عنوان

شما جای من بودید چکار میکردید؟

711 بازدید | 59 پست

دوستان داستانی که میخوام براتون تعریف کنم ماجراییه که ده ساله باهاش درگیرم. ممنون میشم حوصله کنید بخونید نظرتون رو بگید


من ده سال پیش ازدواج کردم. آشناییمون سنتی بود. دوران آشنایی کوتاهی داشتیم و من چون دختر ازدواجی نبودم و درگیر درس و موضوعاتی مثل مهاجرت بودم فکرم درست جمع و جور نبود. به اصرار خانواده که با همشهری ازدواج کن و قید مهاجرت و کیسای اونجوری رو بزن خواستگارای همشهری رو راه دادم. ماجرام با همسرم نمیدونم چرا ولی خیلی سریع پیش رفت. تحقیق خیلی گسترده ای نکردیم. خانواده ساده ای به نظر میرسیدن و اعتماد کردیم و شهر هم کوچیکه فکر نمیکردیم مورد خاصی باشه که بیخبر باشیم. یادمه فقط در مورد صداقت و وفاداری تو ازدواج چند بار بهش تاکید کردم و اونم تایید کرد که موافقه. اصرار داشتن که زودتر عقد کنیم و طی یه تصمیم اشتباه یه ماه بعد خواستگاری اولیه عقد کردیم!!


شش ماهی عقد بودیم و پدر ایشون بیماری سختی داشت و باز هم به اصرار خانوادش عروسی افتاد جلو و رفتیم سر زندگیمون و مدت کوتاهی بعد عروسی پدرش به رحمت خدا رفت. داستان از بعد مراسم چهلم پدرش شروع شد. خیلی اتفاقی فهمیدم که ایشون خواستگار دخترعموش بوده و چند ماهی با هم بودن و جوری تو فامیل جا افتاده که انگار حالت نامزدی داشته و همه مطلع شدن از داستان. اما موضوع به کل از من مخفی شده بود. تازه معنی خیلی از حرفا و رفتارای خانواده همسرم، اون دختر و خانوادش و اطرافیان رو فهمیدم. کاملا حس میکردم که فریب خوردم.


صادقانه بخوام بگم، من گزینه های خیلی بهتری نسبت به همسرم داشتم، بخصوص از نظر خانوادگی. یا بخاطر همشهری نبودن و قصد مهاجرتشون توسط خانوادم رد شدن، یا سر موضوعات دیگه مثل اختلاف فرهنگی و نپسندیدن توسط خودم. از طرفی من همیشه برام مهم بود که روابطم با جنس مخالف در چارچوب باشه، هیچوقت پا کج نذاشتم و از طرف مقابلم هم همینو میخواستم. و از همه مهمتر این دروغگویی و مخفی کاریشون بود که آزارم میداد. به حدی که اون خانواده در تمام مراسمات ما حضور داشتن. دیوار اعتماد بینمون شکسته شد. دیگه باورش نداشتم. نمیتونستم حرفاش رو باور کنم و در نظرم آدم دروغگو و دغلکاری بود.



لطفا بقیه رو در کامنت بخونید

نیت جدایی داشتم. سالهای سختی رو گذروندیم تا تونستم این دروغ و تبعاتش رو هضم کنم. کلی مشاوره رفتیم و ... . متلکایی که میشنیدم یه طرف، درد زندگی با کسی که دیگه قبولش نداری یه طرف، فکر کردن به اینکه احتمالا علاقه ای بینشون بوده یه طرف و خیلی مسایل دیگه مثل اینکه کل این خانواده در این پنهانکاری همدست شده بودن. اصرارشون به جلو انداختن مراسمات


اگر طرف غریبه بود خیلی راحتتر میشد ازش گذشت ولی این فامیل بود، همه جا یا خودشون بودن یا حرفشون. یا اگر یه خواستگاری بی سر و صدا بود که عالم و ادم خبر نشده بودن. یا حداقل بهم گفته بودن که خب میدونستن اگر بگن طبیعتا ردشون میکردیم

در هر صورت الان ماجرا کهنه شده. اما با هم توافق کردیم برای اینکه من روان آرامی داشته باشم و هی بهم نریزم جوری برنامه ریزی کنه که دیگه با این خانواده روبرو نشم. جاهایی که بودن رو مدیریت میکرد تا نریم و خب این خیلی اوضاع رو بهتر کرد. مسئله ای که الان درگیرشم اینه که نوه های خانواده همسرم رسیدن به سن ازدواج، و خواهر و برادرا اصرار دارن اون عموی کذایی و خانوادش رو در مراسمات دعوت کنند. از طرفی دیگه یه مهمونی عادی نیست که نریم، مثلا جشن عقد یا ازدواج برادرزاده همسرمه. هم خودش دوست داره که باشه و هم خانوادش تحت فشارمون میذارن که شرکت کنید. از طرفی قید اونا رو هم نمیزنن. حضور در چنین مراسمی برای من خیل آزادهنده است. شدیدا از رویارویی با این خانواده به هم میریزم. مدت طولانی ارتباطم با همسرم دچار مشکل میشه. افسرده و عصبی میشم. همه گذشته برام زنده میشه، از زندگیم دلسرد میشم و مدام به جدایی فکر میکنم. با همسرم دچار چالش میشم و سرکوفت این وضعیت رو بهش میزنم. خلاصه همه چیز به هم میریزه

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

همسرم از یه طرف میگه اگر تو بگی نریم نمیریم ولی باز اصرار میکنه، میدونم که ناراحته اما منم دست خودم نیست. اصلا بهش حق نمیدم

از خانوادش هم دلخورم. اونا در این وضعیت شریک بودن، الان حق ندارن من رو در این موقعیت قرار بدن. اما اصلا به روی خودشون نمیارن


شما جای من باشید چکار میکنید؟ آیا حاضرید با خانواده نامزد سابق همسرتون در ارتباط باشید و جایی که هستند برید؟ به همسرم میگم تو جای من بودی چکار میکردی؟ میگه حق داری منم بودم نمیومدم. میگم از خانوادم دلخور نمیشدی که در حضور تو نامزد سابق من رو به مهمونیاشون دعوت کنند؟ میگه چرا میشدم حق داری


ولی نمیتونه از خانوادش دل بکنه، بهش حق میدم ولی نمیدونم با این اوضاع که در اون نقشی نداشتم چکار کنم

خب اتفاقیه که افتاده تموم شده...اونطور که مشخقه همسرتم ساپورتت مبکنه.اونام حق داذن هرکبو میخوان دعوت کنن.تو فقط میتونی بری یا نری.که به نظر من برو و اینطور نشون بده که این مسله خیلی وفته برای تو و همسرت تموم شده.

اگه مختلط اونجا با همسرت برقص و بغلش کن و از این کارا تا چششون در بباد.اتفاقا اینکه نری جائ که اونا نیستن هی اژن موضوع نامزدی اونا بازگو میشه...بعدشم مگه دختره اردواج نکرده؟؟؟

دلیل بهم زدن رابطشون چی بوده???

عزیزم اصلا نباید واسط مهم باشه , من بودم باهاشون مثه بقی رفتار میکردم بهر حال  هر کس ی گذشته ای داره,,, از ادما از روابط غول نسازید الکی بزرگش نکنین که روحو‌ روانتون بهم بریزه,,

من خودم ٣٨ ازدواج کردم همسرمم ٣٩ هر دو ازدواج اول ولی من چطور میتونم توقع داشته باشم قبل من با کسی قاطی نشده باشه و همینطور همسرم,, 

خب اتفاقیه که افتاده تموم شده...اونطور که مشخقه همسرتم ساپورتت مبکنه.اونام حق داذن هرکبو میخوان دعوت ...

خب من میخوام نرم

اما هی اصرار میکنن که نه بیاید، هم اونا بیان هم شما بیاید


عزیزم گفتنش راحته. این موضوعات تو جمع خانواده فراموش نمیشه که بگی تموم شده. هنوز جایی که هر دو هستیم نگاها سنگینه. چرا اونم ازدواج کرده. ولی چنین مراسمی برای من خیلی تلخ و سخت میگذره

دلیل بهم زدن رابطشون چی بوده??? عزیزم اصلا نباید واسط مهم باشه , من بودم باهاشون مثه بقی رفتار میکر ...

میگم که اگر غریبه بود مشکل اصلا انقدر بزرگ نبود. همسر من جاهای دیگه خواستگاری رفته، منم زیاد خواستگار داشتم ولی با اونا روبرو نمیشیم، آمد و شد نمیکنیم. همه کس و کار آدم باخبر نیستن


دقیق نمیدونم. همسرم میگه تفاهم نداشتیم. ولی در نظر دیگران اون خانم شوهر من رو رد کرده، چون واقعا از هر نظر سر بوده ازش و با اینکه فامیل بودن اما سطح خانوادگیشون یکی نبوده

میگم که اگر غریبه بود مشکل اصلا انقدر بزرگ نبود. همسر من جاهای دیگه خواستگاری رفته، منم زیاد خواستگا ...

شما اگه خودتو قبول داشته باشین اصلا نباید فکرتونو درگیر کنین , حتی اگه مدام معاشرت داشته باشین,,

فکر کنم شما خودتونو با اون خانم مقایسه میکنین مخصوصا که فهمیدین اون خانم همسرتونو رد کردن و شما قبول , درضمن با همین رفتار تازه بهشون ثابت میشه شما خودتونو کمتر میبینین,,,

اتفاقا باید مثل ادمای دیگه ریلکس باهاشون رفتار کنین,, سعی کنین و رو خودتون کار کنین, این که ادمارو از هم متمایز میکنه فقط شخصیته مگه نه پولو لول اجتماعیی هر کس کاملا به خودش مربوطه

ینی چی ؟ عقد کرده بودن؟ اگه عقد در کار نبوده و فقط خواستگاری بوده که مهم نیس خب منم میدونم مادر همسرم از دختر خواهر و دختر برادرش برای همسرم خواستگاری کرده 

دیوانه و دلبسته اقبال خودت باش/سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش /یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری/راضی به همین چندقلم مال خودت باش 

چراتوگذشته گیرکردی اگه میخواستش که بااون ازدواج میکرد مهم اینه کنارشماست.منم شوهرم ودخترعموش عشقشون سرزبونابوذه ولی باهاش درارتباطم رفت امد داریم

ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواري است به نام اعتماد.پس اگر دوست داري به آرزويت برسي با تمام وجود به او اعتماد کن

وایی شما فقط به روح و روان خودت ضربه می‌زنی چقدر اذیت میکنی خودتو من شرایط شما رو داشتم تازه همسرم خودش از طرف خواستگاری کرده و مسایل دیگه… وای هرچی بوده تموم شده و دیگه هم برام مهم نیست گاهی تو جمع خانوادگی میبینمشون ولی من اصلا این چیزا تو ذهنم نمیاید و برام مهم نیست

بنظرم زیادی حساس شدی و هم خودتو هم همسرتو داری عذاب میدی . اصلا نباید جلو بقیه نشون میدادی که حساسی اتفاقا با اعتماد بنفس تو جمعاشون باش و نشون بده از زندگیت و همسرت راضی هستی 

دیوانه و دلبسته اقبال خودت باش/سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش /یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری/راضی به همین چندقلم مال خودت باش 

خب پنهان کاریشون درست نبود 

ولی الان خیلی جاها میگن که وقتی کسی میخواد ازدواج کنه لازم نیست اینقدر از گذشتش بگه که چکار کرده و نکرده 

اگه اون گذشته خلعی اینجاد نکنه در زندگی الان طرف 

بنظر منم شما هم دارین خیلی بزرگش میکنی 

خب اون بنده خدا فقط یه خواستگاری کرده کار دیگه که نکرده 

واسه همین چشم تو چشم شدن هست که میگن اصلا با فامیل هیچ مراوده ایی نکنین 

درلحظه زندگی کن 👌💪💪خیلی چیزها اصلا ارزش ناراحتی و غصه تو نداره و دیگه اشتباهات گذشته رو تکرار نکن و ازشون درس بگیر و تلاش کن و به خدا توکل کن که اون برات بهترین هارو رقم میزنه 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792