2777
2789
عنوان

خانمای متاهل و پخته بیان

496 بازدید | 18 پست

من و شوهرم هر هفته میریم خونه پدر شوهرم (ک بخاطر رفتار برادرشوهرم تصمیم دارم کم کم کمش کنم) و الان چند وقته هر وقت من میرم اونجا شبش میریم شب نشینی از اونجا و و ب میزبان میگن لیلا (من) دوست داشتم برم خونشون (درحالی من بعضی هاشونو اصلا نمیشناختم) 

و جاریمم ک طبقه پایین خونه پدر شوهرمه ب شوهرش میگه بخاطر لیلا رفتم 



ظاهرا همشون ب پای من میزارن


در حالیکه خودشون دوست دارن برن ولی چون برادر شوهرم و پدر شوهرم راضی نیستن میزارن روزی من میرم میرن (منم دوست دارم برم ها ولی بدم میاد هم پیش مهمان هم خانواده خودشون طوری وانمود میکنن انگار من زورشون کردم بریم و...) 



شمام جای من بودین حس بدی بتون دست میداد؟ 

و اینکه از این ب بعد باشون میرفتین؟ 



من تصمیم دارم دیگ نرم و بگم خونه خودتون راحت ترم(از چند روز پیش با رفتار برادر شوهرم ک تاپیک قبلم هست این تصمیم و گرفتم) 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

آره منم بودم نمیرفتم

😍😌متاهل وصدالبته متعهد هرآدمی باید یه باباطاهر تو زندگیش داشته باشه ک بهش بگه  گل سرخم چرا پژمرده حالی بیا قسمت کنیم دردی ک داری بیا قسمت کنیم بیشش بمن دِه ک تو کوچک دلی طاقت نداری😍😘🤗😇  

متاهل و پخته هستما ولی این تجربه رو نداشتم 

همشون میدونن من به زور باهاشون همراهی میکنم و اصلا دوست ندارم برم خونه فامیلاشون

آدما وقتی بیش از اندازه  اصرار میکنن که یه چیزئ هستن.      دقیقا همون چیز نیستن          

هیچوقت نذار این چیزا رو به حسابت بذارن چون اخرش،شرمیشه مادرشوهر من یه عمر با دخترش اختلاف نظر داشت سر یه دبه خیارشور باهم قطع رابطه کردن انداخت گردن من و بچم هرجا هم میشینه منتشو سرما میذاره !!!!

درحالی که همه میدونن مادردختر باهم خوب باشن احدی نمیتونه جداشون کنه

کاش میشد از مردگان پرسید : آیا بالاخره رنج پایان یافت؟ 

من پخته م ولی متوجه نشدم

• برده‌داران زمان‌ها چوب حراجم زدند                                  دست اول تا برامد خود خریدم خویش را                                     •بزم‌سازان جهان می از سبوی پر خورند                                              چون تهی پیمانه بودم سرکشیدم خویش را

من بودم مستقیم میگفتم ب مادرشوهرم من میام ب شما سر بزنم دیگه نمیخام بخاطر من جایی بریم ما بخایم خودمون میریم ب جاریمم میگم عزیزم واسه من برنامتو بهم نریز من فقط میام ب مادرشوهر سر بزنم شما راحت باش

اون زمان که خبر رفتن تو. تو سرم زوزه کشید من شدم زمزمه گرگ و تنم خونه شیر....ɴᴏᴛʜɪɴɢ ᴍᴀᴛᴛᴇʀꜱ ᴀɴʏᴍᴏʀᴇ🖤👩🏻‍🦯
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  10 ساعت پیش