بچها خواهرم دوشب پیش باپسرش تنهاخونه بودن وشوهرش برانجام کاری به روستای پدریش رفته بوده ونتونسته برگرده
برادرشوهرش توی شهراینادرس میخونه وبعضی ازشبامیادخونه ی اینامیمونه اونشبم میادنمیدونسته داداشش خونه نیست خواهرم جای اونوتوی هال میندازه وخودش وپسرشم توی اتاق میخوابن وخییلی هم به این برادرشوهرش اعتمادداشته
دراتاقوکامل چفت نمیکنه بخاطراینکه بخاریشون گازیه ومیترسیده گازبگیرتشون. میگه نصف شب حس کردم یه دستی توکمرم داره حرکت میگنه برگشتم دیدم این کصافته تادیدبیدارشدم سریع برگشت توی هال خواهرم میگه دهنم چفت شده بودطپش شدید قلب.یکم که حالم بهترشد بشوهرم پیام دادم که تابيداربشه بخونه گفتم فقط به این کصافت بگوتاچشمم بهش نیفتاده گورشو گم کنه الانم تواین دوروزاومده خونه ی مامٱنم استرسی شده حس افسردگی داره یهویی میزنه زیرگریه