۵سال پیش دو نفر از آشنا هامون هستن پسر متولد ۶۸و همسرش متولد ۵۷
فاصله طبقاتی ندارن و یکسانند . هردو تحصیل کرده هردو بشدت مودب و با ملاحظه پسر به کمک خانواده خونه خوب در شأن و ماشین رانا صفر تهیه کرد
با اصرار و اصرار های تک پسر، خانواده با دل چرکین و اشک و دل شکسته راضی شدن ازدواج صورت بگیره جشن مفصل و ... بین تمام فامیل انگشت نما شدن اما برای خانواده پسر مهم نبود آنقدر پسرشون دوست دارن بخاطرش قبول کردن و پسر به خانواده ش گفت چون سن همسرم بیشتره ما قصد بچه دارن نداریم و لطفا سوال و تجسس نفرمایید
خانواده دختر بشدت راضی از این وصلت و خانواده پسر با اسم و آه و ناله و دلسوزی برای پسر که حیف شد پیرامون اما مراقب رابطه با عروسشون بودن که چیزی نفهمه
عروس هنوز بعد ۵سال نمیدونه خانواده شوهر ازش متنفری شاید متوجه شده باشه اما بعیده چون خانواده پسر بخاطر پسرشون ملاحظه کارن و در ظاهر قربون صدقه عروس میرم
یک ماه پیش متوجه شدن عروس خانواده ی بیماری داره که باید هر دو پا از ناحیه لگن عمل شه وگرنه استخوان لگن دچار عفونت میشه بعد ۲هفته از بیمارستان مرخص شد
بعد ۵سال ازدواج از امروز پسر باید همسرش رو پوشک کنه براش پرستار گرفته اما زن بعضی کاراشو مثل تعویض پوشک و حمام کردن میگه باید همسرم انجام بده
مادر پسر داره دق میکنه چون زندگی پسرش اول راهه و از این به بعد کارشون در آمده