اوف مردم از مسائل خوابگاه اوف
مردم از رفیق هایی که فکر میکردم رفیقند چه قدر بعضیا بی شعورند واقعن نمیدونم چرا نسل بعضیا منقرض نمیشه
آدم هایی که توی کل زندگیت سرک میکشند
دختره اومده میگه وای چه قدر بی سلیقه ای کاور گوشیتو تازه عوض کردی ولی الان خراب شده
من احمقم هیچی بهش نگفتم
یکی اومده یک ساعت تعریف میکرد که چه قدر بچه های اتاقتون بلا سر من آوردن فرار کن از اونجا
الان حسم نسبت به بچه های اتاق واقعن تغییر کرده به خاطر حرفای مزخرف خانوم نمیتونم به بچه های اتاق اعتماد کنم و نمیتونم فعلن هم جابه جا شم
کاش یک رفیق خوب پیدا میشد کاش رفیق های اشغال میموردن
خسته شدم از زندگیم کاش همه بمیرند اعصابم خورده از دست خودم که اینقدر ساکتم میزارم هرکی هرچی از دهنش در اومد بگه هیچی نمیگم عححححح
دلم میخواد حداقل برای یک بارم که شده توی عمرم با یکی دعوا کنم
چه قدر بدبختم که حتی توی جریانی یک دختره کشیده زد توی صورتم جلوی همه و من فقط ناراحت شدم و هیچ کاری نکردم
کاش خودم بمیرم راحت بشم از دست خودم