دیشب عروسی حنابندون دعوت بودیم، بعد ما یک دختر همسایه داریم که یک سال از من بزرگتره ولی کلاس اول ابتدایی رو دو بار خوند و با هم همکلاس شدیم، اون تنبل کلاس بود و من شاگرد اول(نمیخوام از خودم تعریف کنم فقط میخوام همه چیزو گفته باشم) و اون همیشه دوست داشت تو مدرسه با من بچرخه، تا این که من تیزهوشان قبول شدم و اونم رفت یه مدرسه دیگه، خلاصه که دیشب اونا هم دعوت بودن و ما بعد چند وقت همدیگه رو دیدیم، و کلا پیش هم بودیم، دروغ نگم منم چون همیشه تو مدرسه زرنگ بودم و اینا پیشش خیلی اعتماد به نفس داشتم، ولی شب که اومدیم خونه مامانم گفت دختر فلانی رو دیدی، آدم کیف میکنه میبینش، ما هم بچه داریم، مثل عقب افتاده ها رفتار میکنه
نابود شدم 😭، امشبم عروسی دعوتیم، اصلا دوست ندارم برم، احساس بدی دارم، همه احساس خوبی که داشتم تو این سالها از بین رفت، یعنی من مثل عقب افتاده ها هستم؟